هر سال شب های قدر از تو و همه میخواهم دعایی کنند که دوستش دارم
هر سال از دعا و قدر سال قبلم دورتر می شوم
هر روز هم فراموش کارتر که چه بودم و چه کردم
امروز دلم برای روزهای قبل تنگ شده است
امروز دلم برای دوستانم تنگ تر شده است
امروز . . .
می توانم
خواهش کنم
باری دیگر
بر گونه ام لایک بزنی
اینگونه
شاید
کتاب من ورقی دیگر بخورد
شاید
من هم
ف.ی.س . . . شوم. . .
می
اگر بنویسم حتما درد دارم
اگر ننویسم حتما چیزی شده است
لا اقل به خودت فرصتی بده تا دیگر بار کشفم کنی
اگر خواسته باشی...
(هذیانات فکر.پویا)
این صفحه متن ندارد...
پایان روزی پر فشار و استرس . . . خانه . . . ۲ صبح بود. . . .خواب. . .
۶:می
۱۰/۶:سلام نازنینم. می
۱۱/۶:سلام عزیزم؛ بیداری که... گفتم شهیدی الان.می
.
.
.
۲۲/۷:شهید شدم.بهشت راهم ندادند؛برگشتم. گفتند:دامان تد بهشت توست... این هم از امروز؛حالا تو دانی و روزگار من...می
۲۷/۷:می...بهشت تد با اعمال شاقه است.خود دانی...
.
.
.
و این چنین به بهشت خودم بازگشتم...گفتم که شهادت در دامانت مرا زیبنده است و تنها گلستان دامنت مینوی من خواهد بود...باورت نشد... باز هم مرا از خود بران...
می
دست هایم را
از من دور کن
دارند دیوانه ام می کنند
بوی
پیچ و تاب موهای تو را می دهند
از همان ماه های دور
از همان روزهای دور
یا
آغشته به عطر تازه شان کن
و یا
با خود ببر
تحملم تمام شده است...
می
پس اگر پشیمانی شروع نشود ، اگر من میان تو و اگر ، یکی را انتخاب کنم ، که حتما تو را انتخاب می کنم _ شکی ساده و معمولی گریبانمان را خواهد گرفت .
برای روز مبادا ، سه ستاره بر پیشانی تو خواهد درخشید ،
و من تقاصم را ...
********************۱۰/۳/۸۶ تد
بوسه ام
بر پیشانیت
همه چیز را از یاد می برد
حتی
سخت ترین لحظات در بازگشت را...
و دقایقی که بر پشت در ماندم بی پیامی از تو
و صبحگاه
پیام دیگرت: خواب دوشین برده بودت زیباترانه...
بوسه ام بر پیشانیت
همه چیزم را به یادم می آورد
یگانه مستانه ی هستی بخشم
در آغوشم
آرام می یابد
و سر بر سینه ام می نهد
***
بوسه ام؛ تو؛ من و چهار دیواری کوچک رازهایمان. . .
می
به احترام تو ...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگارنیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست
محمد علی بهمنی
می
پی نوشت: دلواژه ها را می گذارم در پستی دیگر...
دختر داستانهای من
دختر داستانهای بلند عاشقانه ام:
سلام
یک نقطه از دو نقطه دیگر جدا نشد
گویا که فاصله دیدن خطای ماست
به هر حال فاصله ای نیست
البته من اینگونه می اندیشم
می
پی نوشت:مدتهاست دلتنگیم را به چاه می گویم
کاش انگشتات
مرهم تاولهای من بشه
هنوز میسوزه و زق زق میکنه
فکر میکنم
تاولها
این بار از حسرت باشه
می
دلم زیاد می گیرد
گاه و بیگاه
بی زمان و مکان
و سنگفرش ها شاهدند
زمان بدون تو مرا آرامش نمی دهد
((و این کلمات در دلم حک میشود:
دل هایمان که می گیرد
تاوان
لحظه هایی است که دل می بندیم))
می
خواهش می کنم
خواهش میکنم:
قول میدم
تمام عصبانیتهاتو
می بخشم
کج خلقی هاتو
ندیده می گیرم
بد اخلاقیهاتو
هم فراموش می کنم
فقط
من رو ببخش
که مسبب همه اینهایم
می
کابوس میدیدم
از خواب پریدم که به آغوشت پناه ببرم
آه...
یادم رفته بود که در نبودت
به خواب پناه برده بودم
می