هوا در این بهشت اردیبهشتی
کمیاب شده است
نایاب شده است
تنگی نفس دارم
شاید هوا هست
و دستانی گلوی مرا میفشارند
شاید دستان خودم
و شاید هم بیماری هولناک
بسته راه تنفس اردیبهشتی مرا
می
همیشه همین طوره . آدم ها یا اشتباهی سر راه هم قرار می گیرن یا دیر
از کتاب
کفش های شیطان را نپوش
احمد غلامی
بهانه ی ماندنم
بزرگترین بهانه بودنم
شیرین ترین طعم خوش زندگی
آرامش عجیب لحظه هایم
رخوت بعد از بیداری زندگی
فلسفه وجودی من...
...
می
نمیتوانی
یکبار هم وقتی منتظرت نیستم
به سراغم بیا...
وبگذاری
خیالم غافلگیر شود
آخر
همیشه دلم و خیالم
در انتظار ناتمامی است...
می
راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز،
خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت"
... خــــــوبِ خــــوب
پی نوشت:ببخش اگر که گاهی نمیگویم
وقتی برای سفر سالیانه ام می رفتم به این فکر افتادم که این سفر رو با پسرم میرم پسری که اسم پدرم رو داره و دوستش دارم.
20 سال قبل آخرای اسفند ماه 1370مادرم لباسهای پدرم رو به آویز گنجه آویخت و از اون زمان تا الان دلم یه سینه ستبر میخواد که بتونم سرم رو بذارم و آرام آرام . . .
نمیدونستم تو اون لحظه ها واژه پدر برام زیباتره یا پسر
اما جای خالی پدر رو هنوز کسی و چیزی نتونسته پر کنه
حتی سفر های سالیانه عیدانه های این بیشتر از ده سال...
قرار روزهای بی قراریهایم
قرار روز های مانده از تنفس عاشقانه ها را
میان مردمکانمان میگذارم
تا نبود و بود
عشق های جا مانده از نداشت آرامشی برای ما
مرا -تو را- و هر چه که به من و تو ربط میدهد
جاودانه ماند- و بماند و- ماندگار شود
قرار این دل بی قرار
. . .
مهمان چشمانت که می شوم
دست و پایم را گم می کنم
دستهایم را برای در آغوش کشیدنت
پاهایم را برای فرار از مقابل هرم نگاهت
و تو
ذوب شدن مرا نظاره می کنی
می
ماسیدن تنها واژه مناسب این روزهاست
پی نوشت:(محض خنده)
اون آدامس ته کفشتو یادته که چسبیده بود!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگفته ها،
یکی دوستم دارد یکی دوستم ندارد
پشیمونی،
یکی دوستم دارد یکی دوستم ندارد
حسرت ها،
یکی دوستم دارد یکی دوستم ندارد
رها می کنم باغچه را
فرش قرمز رز برگ ها تا پشت درب اطاقت
و گلی که نیمی از گلبرگ هایش را
فدای داشتن و نداشتن نموده
و دری نیمه باز. . . .
تولدت مبارک
دلم تنگ شده
برای سر انگشتانت
و نوازشی که پوستم را قلقلک میداد
ولبخند های رضایتمند من از این بودنت و بودنم...
می
seiri-sort
ساماندهی
(برای آنچه مرا به تو می رساند سامانی باید باشد و این سامان را مرتب و باب میل تو طراحی کرد)
هدف:
تشخیص ضروری از غیر ضروری و دور ریختن زواید
(تمام غیر ضروری را با کمکت شناخته و زواید را به لطف عشق پاکت حذف می نماییم)
روش:
استفاده از بر چسب قرمز
(به هر چه که مرا به تو نرساند برچسب خواهم زد
به هر چه مرا از تو دور نماید
به هر چه مرا بی تو بنمایاند
به هر چه رنگی تو نداشته باشد
به هر چه . . . .
می
به تعداد تمام حروف نوشته شده
به تعداد تمام پلک زدن های ستارگان
به تعداد تمام لحظه های ماندگار زمین
دوستت دارم
می