از ارتفاعات قلب تو!
به عمیق ترین دره های عشق
جامپ
و کات میشود
طنین صدایت
در مویرگهای حیاتم
مرا طنابی
جنس مویینگی زلف تو
که ارتجاع بودن و نبودنت را
کفایت کند:
بانجی جامپینگ
می
من و تمام لحظه ها ، تداعی تمام تو
تداعی حضور تو نشسته روی فال من
چو گرد می شوم دمی غبار راه تو، مگر
به روی دامنت شوم سیاه رنگ ، خال، من
می
حاکم قلب من،
حکم دلت
یکبار
برای تمام عمرم
مرا بنده خود نمود
دیگر چه حکم کنی؟
که خداوندی تو راست
کم تــــــــوقع شده ام
نه آغوشت را
... نــــــــــه یک بوســــــــــــه !
نــــــــــه دیگر بودنت را !
نمی خواهم !!!
همین که بیایی
و از کنارم رد شوی
کافیست...!
اصطحکاک ســــــــــــایه هایمان..
مــــــرا به آرامش می رساند
این سروده زیبا بی گمان ملال اور است. اما آنقدر حال و هوای این روزهایم را با خود یدک میکشد که گاه و بیگاه بر روی لبانم ترنم میشود:
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پر مــــلال ما، پرنــــــده پر نمـی زنــــد
یکــی زشب گرفتــگان، چــــــــراغ بر نمی کنـــد
کسی به کوچــه سار شب، در سحر نمی زند
نشستــــــه ام در انتظار این غبار بی ســــوار
دریغ کز شبـــــی چنین، سپیــده سر نمی زنــد
دل خراب من، دگـــــر خرابتــــــر نمــــی شـــود
که خنجر غمت از این خرابتـــــــر نمـــــــی زند
گذر گهــــی است پر ستم، که اندرو به غیر غم
یـکی صــــــلای آشنا، به رهگــــــذر نمی زنـــــد
چه چشم پاسخ است از این، دریچه های بسته ات
بـــــرو که هیچ کس نــــدا، به گوش کر نمی زنــــد
نه سایه دارم و نه بر، بیفکننـــــــــدم و ســـزاست
اگر نــــه بر درخت تر، کســـــی تبر نمـــــی زنــد
شاعر: هوشنگ ابتهاج
(ابتهاج را با شعرهای دیگرش بیشتر میشناسم...این غزل را میستایم)
میدونی به مونیتور کامپیوتر هم حسودی می کنم
مهم نیست مارکش چیه
ال سی دیه یا نه ...
مهم اینه کی ساعتها به اون زل میزنه
و به تو یه نیگا هم نمیندازه
خیس میشود
هوای اطرافم
گاه و بی گاه
با رگبار های بهاری این زمستان دلتنگی
بی تو زمستانم
یا پاییز
یا بهار بارانهای ناگهان؟
فصل بی تویی
۰ فصل دلگیری هاست
اگر بیایی هستم
و گر نیایی
نیستم
چه زیباست
بود و نبودم
به آمدن و نیامدنت
وابسته
و من به تو دلبسته
چون سایه به خورشید
من به خورشیدت
می
من تلخ شدم
تو شیرین باش
من مشکی
تو اما هر جا
ای ماه
همیشه رنگین باش
من لایه ی زنگاری بی مصرف
تو
تابش هر محفل
زیبای دلم
هماره زرین باش
می
love is:
someone you cant wait to see
الان همون بوسه ی صبحگاهیتو میخام که هر بامداد با نوازش بیدارم میکنه...
امروز خماریم زیاده
خمارتم
می
با خودمی برد
رقص باد
بغض های شکفته ام
ودور میشوند
قاصدکان دلتنگی
در آسمان رسیدن به تو
لبریز از بلا تکلیفی
باز هم طرح سوال میکنم
برای چشمانت
نگاه پرسشگرم را
پاسخی شایسته باید