از اون چیزایی که ادمو هوایی میکنه جمعه هاست....از پنجشنبه تا غروب جمعه.
پنجشنبه انتظار... غروب جمعه... نا امیدی..
****
با همه ی لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پر شور تر
کی شود این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما میشدی
ما به اسایه ما می شدی
هرکه به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم اتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو ارامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه افتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده بر انداز به چشمم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
این نفست یارو مدد کار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
*****
*:یادته حسینیه خرمشهر رو؟ چه شبی بود...
**:یادته اخرین روزی که تو شوش همه رفتن و من تنها موندم....؟
هنوز سرنوشت مفقودین ما نا معلوم است
هنوز سرنوشت شیمیاییهای ما مجهول است
هنوز مادرانی هستند که چشم انتظار به در دوخته اند شاید حتی تکه خاکی یا استخوانی نصیبشان باشد
هنوز اثار جنگ باقیست
هنوز سهم ما از جنگ معلوم نشده است
هنوز اتش بس داریم... اتش بس... میدانید یعنی چه؟ این بزرگترین اتش بس تاریخ جهان است. ارتش ها در مرزها مستقر هستند و ۱۸ سال است این اتش بس ادامه دارد. سربازان ما به مرز میروند و به شهادت می رسند. امار منتشر نشده حکایت از درگیر یهای متعدد در مرز ها و مرزبانی ها را دارد که از سوی نیرو های متخاصم دشمن صورت میگیرد.
هنوز مین داریم و ناپالم ها هنوز بر روی زمین کنار راکت ها و خمپارها مانده اند...
هنوز مین ها باقیست و پای کودکان ما که شادمانه بدنبال توپشان میدوند و مین قلم میفرساید و هیچ ساق پایی را تفاوتی در نگارش نمیبیند
هنوز ... هنوز..
هنوز...
صدام نداریم..حقوق ایفاد نشده را که میدهد... سهم مادران.. خواهران ...همسران . همسرایان جنگ را که خاکریزهای صبوری را در نوردیده اند و فتح استقامت نموده اند. انانیکه ستاره ها در چشمانشان طلوع و غروب ها داشته اند و بغض های فرو خورده در ترانه های سوزناک سپرده به باد...
تنهام و فریادم در گلو شکسته است...
عرفه و صدام و کربلا و قربانی... قربانی همیشه ما بوده ایم
انتشار این خبر مرهمی نبود .
زخمها هنوز باقیست.
اندیشه های ناتما مم پیچک ابی است فرو افتاده در پای دست نوشته هایت. و من کنایه ای از تمام نا تمام تو.... روزانه ای از تکرار خط خطی های ذهن هفت گانه .... و این اتفاق فقط در هفت روز هفته ی گم شده زندگیم رخ میدهد.
اغاز می شود عادت دیرین در کوچی بی سر انجام! در مسیری همیشگی از ارتفاع مژگان تا سراشیبی گونه ها..
پیوند ": مفهوم گمشده برگ و درخت است...
پاییز: معنای دلزدگی درخت است از لباس و پیچش باد در تکاپوی عبور از کوچه ای بن بست تنها تلا شی برای بودن...
اندیشه نا تمام برگ در عبور عابران له میشود و تنها صدایی بر خاسته از درون ان به گوش میرسد....سنگفرش هر روز تکرار می شود هر روز پایان می یابد و صبح اغاز میشود . ناتمامی ندارد....
باد مرا می بوید و می رود. ترانه نردبان صداست و بام ارزو هایم دست نیافتنی.
پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم دلیری ده تا نغییر دهم آنچه را می توانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
*جبران خلیل جبران* **** یک جرعه می از چشمان مست خورشید این روزها ارزویی است مانده بر دلم. و سکوت ..اه شکسته در گلوی خشکیده نی لبک کودک لجوج کودکیم...... تنها میدمد و اصرار می کند و می دمد...می دمد..می دمد سکوت نتها را به بازی در می اورد و حاصلی جز بی رنگی بر سپیدی مه بر جای نمی ماند. بوده ها و نبوده هاست و شاخه های انتظار که رو به دامنت نموده اند. ...هست ها و نیست هاست که در طلب دمی حیات....اگاه و نا هشیار.. مست و هشیار بالانشینان می جوییند و ردی از فرشتگان بر زمین می طلبند. خدایا به وسعت کهکشان اندیشه ام گرفته و تارم. مرا وسعتی و روشنایی دوباره بخش.... ******* پی نوشت: هنوز هم پیامبر جبران مرا به خویش میخواند... یاد گریه های شبانه و اه های سهراب در ان شب تاریک و ... به خیر..
|