پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

نشانم بده

کجاست رفیق همدلی روزهای بارانیت؟ 

که تنها قدم میزنی درین باز بارش ابرهای دلتنگی 

کجاست... 

کجاست صدای توامان بارش باران و نجواهای دوستت دارم و نگاه عاشقانه اش 

 که عمق نگاه را در مردمکانت 

جستجو می کند... 

.  

ترا چه شد؟ 

بی او 

 بی صدا 

بی ترنم 

... 

 

 می

تداعی خاطرات

سالهای دور

سالهای دور دور

 بکارت قلبم را فروختم  

به 

 دوستت دارمهای دختری از آفتاب شرق

به دختری از اشراق و نور

و محبت و مهربانی

او تمام دامانش را به من بخشید

و این سالها

تمام این سالها

خانه ای کوچک دارم در دامنه پر گل دامنش

و هر روز طلوع می کند در چشمانم

مهر بیکرانش

به همراه 

 بوسه هایی با طعم دوستت دارمهایی 

 که هرگز کهنه نمی شوند... 

 

می 

.

وقتی من نمیتونم چیزی رو حفظ کنم و نگه دارم... 

چه فرقی میکنه....؟؟؟؟؟ 

 . 

داشتن لیاقت می خواد

این همه عاشقی؟؟؟؟

کسی این قدر عاشق؟ مگر عشق بدون شناخت می شود؟ عشق بدون شناخت معنا ندارد. در ارتش های دنیا، نیرو هایی که عشقِ بدون شناخت دارند، می آیند و کُپ می کنند. از جایشان تکان نمی خورند. از گلوله می ترسند. این شناخت می خواهد که یکی روی مین بخوابد. سینه اش را بگذارد روی سیم خاردار تا دیگران از روی بدن او رد شوند. شوخی نیست. تا درک نباشد، نیت ها پاک نمی شود.
 

 

 

قسمتی از سخنرانی حاج همت بعد از عملیات والفجر4  

(حدود 4 ماه قبل از شهادت)

گاه

گاهی در زندگی 

 دلتان 

 به قدری برای کسی تنگ می شود 

که می خواهید  

او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و  

آرزوهای خودرا 

 در آغوش بگیرید