پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

سلام

هر رفتی برگشتی دارد... 

برگشتم 

بعد از یک سفر نه چندان کوتاه 

می

رنگ سال

پارسال نارنجی بود 

سال قبلش هم نارنجی بود 

سالتر قبلش هم همچنین 

امسال هم نارنجی 

حتما سال دیگر هم نارنجی خواهد بود 

کسی چه میداند 

شاید تمام عمر نارنجی باشد 

*** 

پ.ن:حس غریبانه ای مرا به زمستان قبل و ولگردی در مغازه ها میکشاند تا برایت لباسی زیبا بخرم... 

 

پ.ن۲:ناخودآگاه یاد پرتقال کوکی می افتم...حسی روانشناختی از آنچه که در آن گذشت و آنچه که با من تطبیق دارد... 

 

پ.ن۳:وقت این سفر یاد شب بیداری های ما در سفری می افتم که تو بودی و چه شبهایی بود 

 

پ.ن۴:نمیگویم تا دلتنگ شوی...اما دل تنگ میشود... 

 

پ.ن۵:پی نوشت ها خود یک پست شد... 

 

می

.....

امکان فراهم گردید امروز هم کنارت باشم... 

هر چند زمان بودن ما هم ...هم بودند 

می

شاید وقتی دیگر

این امکان وجود داره تا ده پانزده روز دیگه کنارت نباشم 

فقط محض احتیاط گفتم 

به خدا میسپرمت 

می

داستانک

روزی گفتم دوستت دارم 

گفت:تعهد میاورد گفتنش 

وزیر بار نرفت 

۸مرتبه آبان آمد و رفت وهنوز دوستم دارد... 

می

۱

فقط سلام 

آرزوی بهبودی برات دارم    

می

احساس

دست احساس اگرعشق مرا میدانست... 

باز در خلوت خود بی تو نگاهم میکرد... 

می