پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

یلدا

سالهاست از همان قدیمترک ها که حافظه ی من اجازه ی درک شعر را داد٫حافظ قسمتی از زندگی شد و حافظ خوانی و تفال به آن جزیی از برنامه ها. 

اما یلدا و حافظ چیز دیگریست 

دیشب نزدیک به پنجاه تا فال گرفتم یدونه شبیه به هم در نیامد 

تا اینکه تو خواستی. 

یادت هست پیامت؟ 

فال زیبایی آمد که نمیدانستم نیتت چیست 

به نیت (میم ... الف) = ما بعد از تو حافظ را گشودم و عجبا همان غزل فال تو آمد و من حیران... 

یادت هست بلافاصله تماس گرفتم و فال و حال و احوالمان را یکی دیدم؟ 

و تو رندانه ( برگرفته از مکتب حافظانه هایت) حواله مرا به . . . دادی؟ 

این غزل شاهدی بر تمام نیت ماست و شاهدی بر ... 

 

هاتفی از گوشه میخانه دوشگفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویشمژده رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه برتا می لعل آوردش خون به جوش
گر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماستنکته سربسته چه دانی خموش
گوش من و حلقه گیسوی یارروی من و خاک در می فروش
رندی حافظ نه گناهیست صعببا کرم پادشه عیب پوش
داور دین شاه شجاع آن که کردروح قدس حلقه امرش به گوش
ای ملک العرش مرادش بده

و از خطر چشم بدش دار گوش 

نظرات 1 + ارسال نظر
() یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:03

رند خودتی... می...

رند و غزلخوان و صراحی در دست...
بوی مهتاب میدهی...هیچ میدانی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد