پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

اولین روز دانشگاه. 

 دفعه قبلی که رفته بودم استاد نیومد و هفته پیش که اومد من نبودم. 

هنوز هم تردید رفتن هست. کمی همت میخواهد و دل بریدن از شهر و دیار. 

اما اگه برم دیگه برنمیگردم. هر چند تو اون شهر سابقه خوبی داشتم و تدریس و کار و زندگی و همه چی جور جور بود....اما وقتی دلگیر باشی جایی نداری...وقتی دلتنگ باشی و غمگین...انقدر که همه زیباییها برات فقط تصویر سراب باشه و بس. 

   قرار نیست مرثیه بگم. میرم تا شاید بسازم دنیایی تازه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد