باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد
نمی دانم
**********************************
هنوز تاثیر متن قبلی رو احساس میکنم .
چقدر کم پیدا شدین!!...به خاطر این تاثیر این متنهاست؟؟
کمی تا قسمتی .....
سلام
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
درون قطر ه های پاک اشکانت
نگاه
ارزویت
سرد و بی روح است....
تمام لحظه ها را غم فرو بلعید....
سلام پویا جان
مرسی که بهم سر زدی . این شعر بسیار بسیار زیباست . منم قبلا توی یکی از پستهام با عنوانه باز باران ، نوشتم . دوست داری بخونش
راستی خواستی گیگیلیو بشناسی ، جوابه کامنتت رو دادم بیا بخون
شاد باشی
ممنون که اومدین..
از اشنایی با گیگیل خوش حالم..