پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

۵۶

   قسمت دوم: 

     موقعیت ها:

      انچه که میتونه در باور های انسان تاثیر گذار باشه استفاده به موقع از فرصت های طلایی است که به دست می یاد. تموم موقعیت ها خوب نیستن اما میشه اونا رو به فرصتی خوب تبدیل کرد قبل از اینکه تهدیدی جدی محسوب بشن....

  1: سفر رو از سیزده سالگی شناختم. وقتی که برای کار و به واقع زندگی مستقل از خانواده جدا شدم و به شهر دیگری رفتم. پدرم بعد از دو هفته فهمید که کجا هستم و روزی که قرار بود بیاد تا منو ببره مادرم به من خبر داد. به شهرمون برگشتم و بعد از یک ساعت به سمت تهران رفتم و دو ماه اونجا بودم تا اینکه از خر شیطون پایین اومدم و تابستونم که تموم شده بود برگشتم تا درسامو ادامه بدم. این فرار ها همچنان ادامه پیدا کرد و هر دفه که دلم میگرفت دیگه میرفتم جبهه.... الان هم هنوز که هنوزه گم میشم....یعنی میرم سفر....

   2: دانشگاه.. هنوز تو زندگی من .لابلای هر لحظه اون جریان داره و خنکای لحظه های گرم و پر التهاب زندگیه منه... از اون سالی که حقوق تهران قبول شدم تا ....

   3: تدریس: از سال هفتاد و دو تا الان که همش سعی میکنم دانشجوهام خوب و خوبتر باشن... ایضا گوش بعضیهاشون رو هم میپیچونم. تا الان هم کسی از درس من نیفتاده....

   4:ازدواج: همسری مهربان و با گذشت در تمام موقعیت هایی که متعلق به اوست و او فداکارانه از ان میگذرد تا تنها نباشم و یا یا باشم و یا در غار تنهایی خود خلوت کنم و یا پای کامپیوتر باشم ولو به اندازه روزها....و شیرینی حضوری دلچسب با هستی و حسین. نکته قابل ذکر رشته همسر است که روانشناسی خونده و همه فن حریفه...ایضا در قوه قضا هم دستی دارد و......

   5:شغل: بیشترین ها را مرهون تلاشی مستمر درزمان اشتغال هستم از بدو ورود تا کنون . و اکنون هم که کارشناس اقتصادی هستم... کجا؟ اینو نیدونم دیگه...

                    * * * * * * * * * * * * * * *

  خوب اینم از قسمت دوم بازی. خیلی سخت بود ها...

  وقتی مجبور میشی حقیقت رو بگی سخت تر میشه...

نظرات 5 + ارسال نظر
مرجان شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 23:30 http://nemone.blogsky.com

اینو که گفتی ازدواج روت اثر گذاشته ، میتونم بگم همه آدما با ازدواج عوض میشن . به عبارتی خیلی ها به خاطر مسئولیتی که وضعیت تاهل به عهده اشون میذاره کمی واقع بین تر میشن ! درست گفتی

گاهی ازدواج تاثیر منفی داره و گریز رو ببار میاره...
گاهی ازدواج پایه بی تفاوتی انسنها به هم میشه...
گاهی باعث تنفر و ....
گاهی امکان فراموشی رو میاره...
. گاهی انسان مسولیت گریز میشه....
همسر من با توجه به اندیشه هایی که داره میتونه تاثیر بسیار مثبتی رو در من بجا بذاره...گاه با فکر و اندیشه و اگهی با لنگه کفش...خوب همینه دیگه..تفاهم داریم...

() یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:19

حالا دیگه هرکی گذرش به اینجا بکشه میفهمه تو کی هستی.میدونستم نمیتونی طاقت بیاری که ناشناس بمونی
...

خوب اثاث کشی میکنم میرم یه خونه جدید....

آدمک باران یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 http://adamakebaran.blogsky.com

ممنونم که دعوتم را قبول کردید.
جالب بود...
خوشحالم که همسر خوبی دارید...
موفق و شاد باشید.

مرجان سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 18:55 http://anemone.blogsky.com

راستی چرا دوس داری ناشناس بمونی ؟؟؟؟؟

عجب ...!

همینجوری..
محض اینکه دانشجوهام که لطف دارن کمی منو راحت بذارن...
البته یه دوست مهربون هشدار امنیتی رو داده که ممکنه لو برم..

ساحل جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:48 http://sahel-oftadeh.blogsky.com

سلام
شما منو به بازی دعوت کرده بودین؟

بله. مایل به بازی هستین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد