پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

۸

شاید اشتباه میکنم خدا کنه اونی که فکر میکنم نباشه...

اسمون بعضی وقتا کوچیک میشه و جا برای فرشته هام تنگ میشه...

تا وقتی که همه چیز معلوم بشه...سکوت..

صبح ماموریت..معدن زغالسنگ..با حاله.. فاز میده.. سیاه میشیم و بر میگردیم.. بعدش دانشگاه کلاس دارم. نمیدونم با چه لباسی برم که بعدش تو دانشگاه سوتی نشه..

همکار تپل من هم میاد. اسمشو میذاریم تپل.... اخه از من بزرگتره...باور کنین.

این روزا دل و دماغ نداریم. حکم یکی از همکارا اومده و باید از پیش ما بره...تنزل درجه میگیره... تنبیه میشه.. برای من سخته.. برای بقیه هم سخته.. کاری نشد اما تنبیهش به این بنده خدا رسید....

 

نظرات 3 + ارسال نظر
خدای خورشید شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:47 http://www.sayesepid.blogsky.com/

سلام پویا جان
از نظرت ممنونم
رشته تحصیلی من هم هیچ ربطی به هنر و دوستاشتنیهایم ندارد D:
مثال تمام بی ربطی های دنیا
من کامپیوتر خوندم الانم تو گرافیک و برنامه نویسی صفحات وب فعالیت میکنم
شما چی ؟
خوشحال میشم بازم پیشم بیای و نظر بدی

هدا دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 http://dokhtarebarfi.blogsky.com

خیلی ماه مینویسی عزیزم... آسمون همیشه بزرگه... باور کن!

() دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 19:27

می دونم یه ذره دیر شده ولی برای بعد میگم:
...می تونستی یه شلوار مشکی بپوشی و یه پیراهن اضافی هم همرات می بردی.البته صابون هم باید میبردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد