پارسال نارنجی بود
سال قبلش هم نارنجی بود
سالتر قبلش هم همچنین
امسال هم نارنجی
.
.
.
.
.
.
.
حتما سال دیگر هم نارنجی خواهد بود
کسی چه میداند
شاید تمام عمر نارنجی باشد
***
پ.ن:حس غریبانه ای مرا به زمستان قبل و ولگردی در مغازه ها میکشاند تا برایت لباسی زیبا بخرم...
پ.ن۲:ناخودآگاه یاد پرتقال کوکی می افتم...حسی روانشناختی از آنچه که در آن گذشت و آنچه که با من تطبیق دارد...
پ.ن۳:وقت این سفر یاد شب بیداری های ما در سفری می افتم که تو بودی و چه شبهایی بود
پ.ن۴:نمیگویم تا دلتنگ شوی...اما دل تنگ میشود...
پ.ن۵:پی نوشت ها خود یک پست شد...
می
این امکان وجود داره تا ده پانزده روز دیگه کنارت نباشم
فقط محض احتیاط گفتم
به خدا میسپرمت
می
روزی گفتم دوستت دارم
گفت:تعهد میاورد گفتنش
وزیر بار نرفت
۸مرتبه آبان آمد و رفت وهنوز دوستم دارد...
می
فقط کافیه ازت بره
مهم نیست چی
مهم هم نیست از کجات
آخرش تحلیل میری
الان هم داره از من میره
.
.
.
.
این هم یه داستان دیگه
می
سلام
بعد از چند ماه دوری از خیلی چیزا که دوستشان درم و انهاییکه دوستشان ندارم باز برگشتم
به جاییکه دوستش ندارم و دوستش دارم....
تضادی از همه انچه که در یک انسان است...
گاه آدم دردش میگیره...
میروی و دوباره میآیی؟ شاید آری کسی چه میداند!
من صبورم تو هم شکیبایی؟ شاید آری کسی چه میداند!
نبودن های خواسته را تلاطمی ناخواسته بر هم میزند تا تو غیبتی طولانی را تجربه کنی...
شاید نبودنم ادامه یابد
اما
این
به معنی نخواستنم و ندیدنت نیست
می