کاسه ی چشمانم از نگاه تهی و تو نگاه مطلقی به سطرهای شعر من برق از سه فاز واژه می پَرد نازنین! مگر می شود تو را بی لب نوشت ؟ مگر از ژکوند لبانت می شود در سکوت نگفت !
در گذرگاه ِ مرگ ، جنون حجم دلتنگی را به آغوش ِ باز پنجره می کشاند .. جنون پاداش شاعر لبان توست
می (بعدا می نویسم) وقتی روبرومی نمیتونم از تو بنویسم
و ذوب می شوم...
می
این اختلاط آهن و کاغذ؟؟؟؟؟
این پاره کاغذین تن من و آهنین اراده تو
...
کاسه ی چشمانم از نگاه تهی
و تو
نگاه مطلقی به سطرهای شعر من
برق از سه فاز واژه می پَرد نازنین!
مگر می شود تو را
بی لب نوشت ؟
مگر از ژکوند لبانت می شود در سکوت نگفت !
در گذرگاه ِ مرگ ، جنون
حجم دلتنگی را
به آغوش ِ باز پنجره می کشاند ..
جنون پاداش شاعر لبان توست
می
(بعدا می نویسم)
وقتی روبرومی نمیتونم از تو بنویسم
می....پس هروقت مینویسی یعنی نیستم. ch
الان که روبروم نیستی می نویسم...:
تمام برفهای دلتنگیم
در اولین لحظه فرو رفتن
در آغوشت
آب میشود
و
میچکم
به پای تو
و قطره قطره قطره
ذوب میشوم...
می
می...
و...هوارتا می