وقتی از اندوهم گفتم دوست داشتم لااقل یه بار اینجا میومدی و مینوشتی..
اما گویا سرزمینتو جدا میدونی و جدا جدا جدا..
سالها پیش ... اسفند 70 یه روز تو اطاقم که قد دنیا گل و گشاد شده بود نشستم و احساس کردم تو این دنیا چقدر تنهام...
نمیدونستم تقریبا 20 سال بعد تکرار میشه این وامانده خاطره ی خسته ی روزهای بغض و بیکسی... و من . . . سه نقطه میذارم تا شاید خدای بین این دو نقطه ببینه این همه رو..
سالها پیش رو الان دارم به شدت تجربه میکنم،
به شدت زندگی میکنم...
و من، دلم تنگ میشود برای کسی که حافظ را از بر بود و فال که میگرفت از دل ِ من بود و محبت خودش. دلم تنگ میشود برای...
من هم دلم برای حافظ و تمام تداعی خاطراتم . . .
هیچ می دا نی ؟
می