86/4/4
هماره می رقصد
در باد
سرنوشتی
که
از سر نوشته نشد
* * *
واژه ها بارانیست.
سرنوشت اوارگی
در شهر سینه عاشقان
مدفون است
و
پای کوه غم.
فرهاد
تنها
صدای بغض فاصله هاست.
بوی تیشه می اید ازدرون سینه ام....
* * *
86/4/12
جادوی ترا دوست میدارم..
جادوی ترا دوست تر میدارم...
ترا...
می
* * *
86/4/13
نفر بعدی وجود نخواهد داشت...
برادران سوشیانت رخت بر بسته اند و سکوت ساکن ماتم سرای است و بس....
* * *
بعد تو هنوز من (( * * * )) صدا میزنی؟
علیرغم همه دغدغه هایم هنوز دانستن را بالاترین موهبت میدانم...
میدانستی؟
* * *
در خانه ات درختی خواهد روئید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت...
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که می امدی سحر را ندیدی؟
.. سووشون..
(( نه طواف داشته ام نه نماز میت و نه تششیع جنازه... حتی تلقیین هم برایم نخوانند..باور میکنی؟))
منم اینجا کامنت گذاشتم رسید؟؟
بله. ممنونم.
مرسی سر زدی و کامنت گذاشتی. فعلاْ شرلکت ادامه دارد.
خوشحالم. شاد باشید.
دانستن...
() همیشه داناست....
بوی تیشه می آید از درون سینه ام...
بیستون را عشق گمنامان به شهرت ها رساند
درد ان در سینه مجروح ماست....
سلام
همیشه حس کردم این پست ها مخاطب خاص داره برا همین نمیتونم نظر بدم !عجیبه ؟
مخاطب خاص اونا دوستم و دوستام هستن....
چی شده؟؟؟
یه کم تخریب افکار و قاطی پاطی و از این جور چیزا....
کاش می شد سرنوشت رو از سر نوشت!!! :)
کاش میشد.
این تیشه زدنهای فرهاد تموم نشدنیه . صداشو میشنوی ؟
همیشه هست تا هستند....
واژه ها بارانیست.
عجیب واژهات بارنی است!!!
واژه تا باران است هماره جاریست.
راستی،لینکتون کردم
ممنون