وقتی ستاره بر شانه ها نشست
پنداشتم
دوباره باز خواهمت دید.
پنداشتم
سوگند به نور و ایینه
و مهر اب
که مهریه ال اطهر است
دل ارام گیرد....
ندانستم..
خاک گریزی...
و شانه های من
تحمل ستاره ترا نخواهد داشت
و سالها.......پیش..
شانه هایم
تحمل تابوت خالی ترا نداشت..
هنوز نیز
ندارد.
(مجموعه شبانه هاـ۱۳۸۵)
سلام
جملت خیلی قشنگ بود
به ما هم سر بزن