رسیدم....
این دفعه خسته و مچاله...دیگه دارم پیر میشم...
این ماموریتها ادمو میکشه. طراوت رو از روح و روان میگیره و بیخوابیهاش ...اما خدا وکیلی دسته گل کاشتیم...اونم به چه بزرگی
***
خوبی نازنین؟
سفر خوش گذشت؟
از شعرهات چه خبر؟
از خودت؟و نمازی که رو به قبله عشق سجاده دارد؟
***
در سبوی چشمان تو سفر زیباست.
و عبور از رکود هزاران نگفته نگاهت
و خیالی دور
وهمی مه الود
در اغوش چشمانت
مرا ارامشی است
که در
رهایی از ان تردید میکنم
مرا به مستانه جام مردمکانت
میهمان کن
و جرم مستانگی با من.....
مجموعه شبانه.پاییز ۸۵
خیلی زیبا بود....ولی دیگه منو فراموش کردی هاااا!! :(