پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

۱۳

        یه وقتایی میشه کنج دلت نشست و به ایینه دلت نیگا کرد... همونی که همیشه یه تصویر میسازه و بعدش همونو ....

       اینا رو برام فرستادی تا بدونم  کی هستم و چی هستم...

      من نمیدونم چی بگم... فقط یه وقتایی دلم هوای  خاطرات قدیم و میکنه.. اون موقعی که تازه پلک پنجره دلمونو باز کرده بودیم و بوی محبوب شب میومد و عطر من که رو لباست  جا مونده بود. 

     ***

     شما هم بخونینش...:

         

      دیدی با خودت حرف میزنی ؟ دیدی بعد سعی میکنی خودت رو خر کنی ؟ دیدی بعد بعضی وقتا خودتو دلداری میدی ؟ دیدی ؟

      بعضی وقتا دقت میکنی میبینی داری با خودت حرف میزنی .. بعد بعضی وقتا تند تند حرف میزنی میدونی حرفا و لحن حرف زدنت یه پترن خاصی داره ؟ آره ؟ پس میدونی که بعد الان یه هو چی میشه دیگه ؟

      آره ؟

      خیلی بده که دیدی از خودت بدت میاد ؟ دیدی خیلی از خودت بدت میاد ؟ دیدی خیلی خیلی از خودت بدت میاد ؟ دیدی ؟ دیدی ؟ هر کاریشم که بکنی خودت همیشه پیش خودتی بدتم که میاد حتی نمیتونی بهش بگی برو بمیر چون خودتی ه میدونی خیلی بده که آدم چیزای بد رو جلو جلو بدونه

      دیدی ؟ آدم وقتی دلش تنگ میشه بیشتر دوست دارتت .ازاون ورم اصن دوست ندارتت. بد خل میشه

       ***  ***

      بابا من خل... خوبه؟ کجا ببینمت.. دلم برات تنگ شده ه ه ه ه ه ه

      میرم باز پیدام نمی کنیها  ....؟

       یه سر بزن.. قرارشو بذار...می

نظرات 4 + ارسال نظر
وصال سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 22:20 http://www.gonjishk.blogsky.com/

سلام
منم شما رو لینک کردم
اگه میشه منو با نام درد دل عاشق و معشوق لینک کنید

سلام.
ممنون
حتما این کارو میکنم

(..) سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 23:37

میدونی میشه همه چیو خیال کرد میشه رویا ساخت میشه تو خودت زندگی کنی میشه، من میدونم ولی باید بفهمی فرق بین واقعیت و خیالتو نباید اونهمه تو خودت بری که نفهمی کدومش خیالته کدومش حقیقتت من خیلی وقتا نمی فهمم.
شب گریه م میومد خیلی گریه م میومد تنهایی دوست نداشتم گریه کنم نشستم با خودم فک کردم که تو هستی که تو واقعی هستی که واقعی بغلم می کنی که من واقعی گرمای آدمی که بغلم کرده حس می کنم همه ی اینا تو خیال بود، خوب؟ بعد واقعی گریه کردم، توی واقعیت

بعد حرف زدم چشمامو بستم فک کردم که مثلا یکی هست که میشنوه من چی میگم، که نشسته جلومو داره نگام می کنه بعد حرف زدم یه عالمه دو ساعت سه ساعت خیلی

وسطاش دلم برای خودم میسوخت گریه م می گرفت نه اینکه اونجوری که میشینی گریه می کنی ها ازونجوری که داری حرف میزنی، همونجوری نگاه هم می کنی، همونجوری اشکتم میاد میدونی با خیال همه ش میشه همه چی پره هیچی خالی نیست میتونی خودت همه ی خودت باشی ولی دلت برای خودت یه جایی میسوزه خیلی بده آدم دلش واسه خودش بسوزه میدونی؟






وصال پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 23:04 http://gonjishk.blogsky.com/

سلام
یه نظر سنجی عشقی گذاشتم تو وبلاگم دوست داشتی یه سر بیا خوشحال می شم

نوشین یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 00:32 http://shaftalookhandeh.blogsky.com

سلام.تو چقدر دیدی دیدی می کنی؟
شاید یکی کور باشه نتونه ببینش اونوقت گریش میگیره هااااااااااا !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد