اهسته از پرچین خاطرم عبور کردی و مرا به اخر مرور کردی....گاهی که به عبور شبانه ات در این شب خیال انگیز مینگرم.. تنها چشمانت است و تنها عبور شبانه ات از تمام اوهام و ارزو ها
و انچه بود و نبود در ذهن من و سودای سویدای من... منی که نیست.. همه چیز تویی. من معنایی ندارد...
شعر ها به رنگ نگاهت است و نگاهت به رنگ اسمان..دیروز که پاورفی خاطرات را ورق میزدم همه چیز رنگ ترا داشت و همه چیز بوی ترا میداد
همیشه به افتاب سلامی دوباره خواهم داد. ....مشرق نگاه..
چه احساساتی :) ... آخیییی
هیچ نگاهی نمی تواند تو را
آرامش ژرف تو را
وسعت و پاکی تو را
در افق کوتاه و کوچکش محصور کند
هیچ عکسی نمیتواند تو را
همه ی تو را
همه ی شکوهِ تو را
در قابی حبس کند