تابستانه

 

ترمز می زنم و می گویم مستقیم. 

می نشیند ... لبخند میزند و سلام می کند. 

می گویم:عجب برفی 

یادم میرود داشتم شوخی میکردم 

پر می شوم از هوای بودن در این صبح برفی 

                                     آن هم من سرما گریز... 

حتما افسونی گرما بخش با خود آورده است 

گرمایی استوایی... 

برفهای پیرامونم آب شده اند... 

 

می