پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

پرانتزباز

نا گفته هایی از تمام گفتنی هایم

آن روزها

مادرم که دستش به من نرسید 

و از پدر هم دور بودم 

نشست و گریست 

و نفرینم کرد: الهی درد بیدرمان بگیری  

نفرینش گرفت

و اینگونه شد که من عاشق شدم 

... 

این نفرین های کاری 

درمانی هم دارد؟ 

برایم بنویس 

می

نظرات 1 + ارسال نظر
() شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:40

درد بی درمان...
می

درمان درد بی درمان همان است؟
پس اینگونه نفرین را که به مادرم یاد داد؟
شاید او هم...؟
می

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد